سال حقیقت

هرچند یه جاهاییش بعید به نظر می‌رسید ولی سال ۱۴۰۱ هم بالاخره داره تموم می‌شه. مثل همیشه هرچی به پایان یه اتفاق نزدیک می‌شم بیشتر بهش فکر می‌کنم. مثل پارسال می‌خوام درس‌هام رو اینجا بنویسم. اولین بخش نوشته پارسال رو اینجا هم تکرار کردم ولی بقیه موارد رو ارجاع دادم به همون نوشته پارسال.

۱. خوب بودن در واقع نتیجه بلند مدت خوبی داره

گاهی میشه با چشم‌پوشی کردن از اصول اخلاقی‌ای که داری به موفقیت کوتاه مدتی برسی. ممکنه خوب بودن و رعایت اصول اخلاقی گاهی سخت باشه. ممکنه آدم در لحظه احساس کنه که دروغ بیش از صداقت، خودخواهی بیش از دلسوزی یا منفعت‌طلبی بیش از خیرخواهی براش فایده داره. اما در نهایت همه‌ی اون چیزی که ارزش پایدار برای ما می‌سازه همیشه از دل خوبی‌ها در میاد.

۲. خوبی کافی نیست

البته که خوبی خوبه! ولی به همون نسبت خوشی و معنا هم توی زندگی ضروریه. در نهایت ارزشی که توی زندگیمون ایجاد می‌کنیم یه جورایی حاصل‌ضرب این سه تاس. زندگی‌ای که صرفا یکی از این سه تا رو داشته باشه یه جاییش قطعا می‌لنگه. یکی از دلایل درست بودن شعار «زن، زندگی، آزادی» هم واسه من همینه که به هر سه جنبه اشاره می‌کنه. زن: اشاره به ظلم به گروه‌های تحت ظلم و بخصوص زنان. این نماد دیگری‌خواهی و اخلاق و خوبیه. زندگی: اشاره به خوش زیستن و آزادی کمال معناست.

۴. به داشتن گذشته بهتر امیدوار نباش

بخش زیادی از فشارهای روزمره‌ای که بهمون وارد می‌شه واسه اینه که داریم تلاش می‌کنیم چیزی در گذشته رو تغییر بدیم. این شدنی نیست. ما نمی‌تونیم گذشته بهتری داشته باشیم. تنها کاری که می‌تونیم بکنیم اینه که اثر اون گذشته، در حال و آینده رو تغییر بدیم. ما می‌تونیم نوع نگاهمون به گذشته رو عوض کنیم. و از این راه می‌شه گذشته رو به شیوه متفاوتی دید و به نتایج متفاوتی رسید. اما در هر حال باید دست از امیدواری برای داشتن گذشته بهتر برداشت.

۵. در دایره حقیقت بمان

واتسلاف هاول نمایشنامه نویس و اولین رئیس جمهوری چک، توی کتاب قدرت بی‌قدرتان یه مفهومی رو توضیح می‌ده به اسم «زیستن در دایره حقیقت». اولین بار سال ۹۸ کتاب رو خوندم و فکر می‌کردم اگرچه ایده خوبیه ولی توی یه جامعه بزرگ هیچ‌وقت عملی نمی‌شه. به نظرم اگه هنوز این کتاب رو نخوندین حداقل یکبار بخونینش. من هم حتما به زودی مجددا می‌خونمش.
با این حال سعی می‌کنم اینجا چیزی که از اون ایده تو ذهنم هست رو کوتاه توضیح بدم. هاول می‌گه که توی یه نظام تمامیت‌خواه اصولا اهداف نظام با اهداف زندگی در تضاده. افراد حس می‌کنن که مجبورند تحت «اهداف نظام» زندگی کنن. یکی از پیامدهای چنین وضعی «زیستن در دایره دروغه». یعنی چی؟ یعنی ما مجبوریم رفتاری رو انجام بدیم که بهش معتقد نیستیم. برای رسیدن به فلان شغل دولتی توی مصاحبه وانمود کنیم به چیزی اعتقاد داریم که نداریم. روی در مغازمون چیزی بنویسیم یا روی دیوارش عکسی بذاریم که عقیده خودمون نیست. بلکه صرفا برای گذران زندگی در زیر «اهداف نظام» ناچاریم که «در دایره دروغ» زندگی کنیم.

یه جا توی متن هاول می‌گه: «بحران عمیق هویت انسانی که زیستن در چنبره دروغ پدیدش آورده و از طرفی خودش هم این زندگی را ممکن کرده، قطعا بعد اخلاقی هم دارد: چون، جدا از جنبه‌های دیگر، به شکل بحران اخلاقی عمیقی هم در جامعه ظهور و بروز پیدا می‌کند» و بعدتر یه جای دیگه می‌گه : «یک نظام بهتر خود به خود تضمینی برای یک زندگی بهتر نیست. در واقع برعکس: فقط با ایجاد یک زندگی بهتر است که یک نظام بهتر پرورانده می‌شود»

در نهایت هاول تاکید می‌کنه که منظورش این نیست که کلا در سیاست باید بسته بشه، بلکه «فراتر از هر چیز، هر انقلابِ زندگی بنیادی باید امیدی برای باسازی اخلاقی جامعه فراهم آورد، که به معنای بازسازی اساسی روابط میان انسان هاست که من به آن “نظم انسانی” نام داده‌ام، نظمی که هیچ نظم سیاسی نمی‌تواند جایگزینش شود». هاول راه رسیدن به چنین نظمی رو خروج از زندگی تحت «اهداف نظام» و از «زیستن در دایره دروغ» و رفتن به سمت «اهداف زندگی» و «زیستن در دایره حقیقت» می‌دونه.

طبیعتا کتاب خیلی بهتر از این توضیح مختصر منه. ولی تا همین‌جا هم مشخصه که بعد از اتفاقات آبان ۹۸ چقدر این ایده برای من دور و نشدنی به نظر می‌رسید. اما بعد از شروع جنبش «زن، زندگی، آزادی» و خصوصا بعد از دیدن زیست در دایره حقیقت بصورت عمومی در خیابان توسط زنان و دختران زیادی بهم ثابت شد که اشتباه می‌کردم.

امسال متوجه شدم که زیستن در دایره حقیقت می‌تونه چه قدرت بزرگی بسازه. این بزرگترین درس امسال منه و به همین خاطر سال ۱۴۰۱ رو سال حقیقت نامگذاری می‌کنم.

۶. به فراورده دلبسته نباش!

هر آدمی و هر سیستمی در طول حیات خودش بارها و بارها ممکنه دچار اشتباه بشه. این طبیعیه. اما یه فرآیند درست حتی اگه گاهی به نتایج اشتباه هم برسه در نهایت می‌تونه خودش رو اصلاح کنه. دلبستگی به فراورده و نتیجه فرایند همیشه باعث درجا زدن و جمود می‌شه. مثال بزنم؟ دموکراسی یه فرآینده. در طول فرایند دموکراسی ممکنه که خرد جمعی فرد نامناسبی رو برای مدت محدود انتخاب کنه. اما چون فرایند درسته در نهایت اصلاح می‌شه.

ولی اگه فرایندی مدام نتیجه بدی می‌ده به احتمال قوی فرایند بدیه. درخت رو از میوه‌ش می‌شناسن

۷. شکست بخور، زود شکست بخور و زیاد شکست بخور

مغز ما ترجیح می‌ده اینجور فکر کنیم که محیط بیرون یه محیط قابل پیش‌بینیه. ما تصور می‌کنیم که می‌شه شرایط رو سنجید و نقشه مناسبی کشید و طبق مسیر مناسبی پیش رفت. اینطور نیست. مغز، ما رو فریب می‌ده تا توی یه محیط به شدت پربحران و پرتغییر احساس آرامش داشته باشیم.

این قاعده در مقابل هر ناشناخته‌ای درسته. همه دانشمندان علوم تجربی در تمام آزمایشگاه‌های علمی دنیا اینکار رو می‌کنن. آزمایش می‌کنن و شکست می‌خورن و اونقدر تکرار می‌کنن و روششون رو بهبود می‌دن تا به جواب برسن. دنیا یه آزمایشگاه بزرگه و زندگی بزرگترین ناشناخته. تنها راه پیدا کردن راه درست اینه که راه بیفتم و اشتباه کنم تا بتونم درست رو پیدا کنم.

بعلاوه حیات اصلا نتیجه شکسته. ما و هر موجود زنده‌ی دیگری تا وقتی زنده هستیم که سلول‌هامون می‌تونن تکثیر و بازآفرینی بشن. ریشه‌ی زندگی اینه که ژن‌ها دارن خودشون رو همانند‌سازی می‌کنن. اما اگر این همانندسازی همیشه بی‌نقص می‌بود، هیچ تکاملی به وجود نمی‌اومد. در اون صورت ما اصلا وجود نداشتیم. شکست‌های کوچیک هم همینجورن. شکست‌های کوچیک همیشه بخش مهمی از موفقیت بزرگ‌ترن. بدون شکست‌های کوچک، امکان موفقیت بزرگ وجود نداره.

نکته مهم اینه که سریع‌تر راه بیفتم و با نزدیک‌تر کردن اولین شکست‌ها، هزینه شکست رو کمتر و منافعش رو بیشتر کنم.

۸. چو استاده‌ای دست افتاده گیر

در مسیر رشد، همیشه نیازمند این هستیم که از کمک افرادی که از ما جلوتر هستن استفاده کنیم. اما همیشه افرادی هم از ما عقب‌تر هستند، من فکر می‌کنم ما این وظیفه اخلاقی رو داریم که برای کمک به دیگران وقت و منابع کنار بذاریم. و این محدود به رشد و توسعه نیست. همه توانایی‌های ما نسبیه. همیشه افرادی هستند که توانایی پایین‌تری دارند. و همیشه باید بخشی از توانمون رو برای کمک به دیگران در نظر بگیریم.

سعدی یه حکایتی توی باب دوم بوستان داره که تیتر این قسمت یه مصرع از همون شعره. این دو بیت رو از اون شعر اینجا می‌نویسم و بقیه‌ش رو خودتون از گنجور بخونین:

ره نیک‌مردان آزاده‌گیر / چو استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کانان که مرد حقند / خریدار دکان بی‌رونقند

سعدی، بوستان، باب دوم، حکایت هفتم

یادآوری

نکاتی که توی نوشته پارسال نوشته بودم هم هنوز به نظرم خیلی چیزهای مهمی هستن. شاید اگه قرار بود صرفا اهمیت رو در نظر بگیرم بخش زیادی از نوشته‌م صرف اون‌ها می‌شد. به هر حال نوشته پارسال هنوز توی سایته و صرفا تیترها رو اینجا می‌نویسم تا به خودم یادآوری بشن

  • عجله نکن!
  • در نهایت فمیلی مهمه
  • تقریبا هیچ‌چیز نمی‌دونم
  • فرصت اشتباه بده اما فرصت خطا نه
  • سخته اما قبولش کن
  • اگه اهمیت نمی‌دن اهمیت بده
  • بخش کوچکی از کیک بزرگ بهتر از کل یک کیک کوچکه
  • تلاش کن اما شکست رو بپذیر
  • کینتسوگی از چینی نو ارزشمندتره
  • جهان هیچ لذتی به ما بدهکار نیست.
0 replies

نظر دهید

می‌خوای نظر بدی?
پس نظرت رو بنویس!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *