امید
میخواهم صحبت راجع به امید را با تاکید روی اصالت فردی، انتخاب و آزادی شروع کنم. این پایهای است که من ادامه صحبتم را روی آن پیریزی میکنم. منظورم از اصالت فردی این است که هر شخص انسانی وجودی منحصر به فرد است. این تجلی تجربیات، افکار، احساسات و انتخاب های منحصر به فرد یک فرد است که او را از دیگران متمایز میکند. در نتیجه جهان برای هر فرد همان معنایی را میدهد که او برای جهان ساخته است. با پذیرش این دیدگاه بوضوح میتوانیم ببینیم که زندگی ذاتا پوچ و فاقد معنا است. جهان ذاتا دارای هیچ منطقی نیست. این وظیفه هر فرد انسانی است که برای زندگی معنا خلق کند. ما باید تلاش کنیم تا علی رغم بودن در یک زندگی غیرمنطقی، تصمیمات منطقی بگیریم. این انتخابهای آزادانه فرد است که جهان پیرامونش را میسازد. اما هر فردی محکوم به این آزادی است. ما نمیتوانیم انتخاب کنیم که هیچ معنایی خلق نکنیم (مگر اینکه وجود نداشته باشیم). این هر فرد است که باید به جهان پیرامون خود معنا دهد. تفاوت یک آغوش عاشقانه با صرفا برخورد دو جسد، در معنایی است که ما برای آن خلق میکنیم.
با این نگاه، و با پذیرش مقدمهی بالا، میتوان امید را نوعی از اجتناب از واقعیت دانست. امید به من میگوید که زندگی سراسر پوچ نیست. امید عدم قطعیتها را انکار میکند و نوعی از قطعی بودن در آینده را به من نشان میدهد. امید من را فریب میدهد تا بطور کامل با زمان حال درگیر نشوم و در نتیجه از مسئولیت وضعیت فعلی خود فرار کنم!
همانطور که گفتم زندگی اساسا نامطمئن و پوچ است. این به هر فرد بستگی دارد تا معنایی برای زندگی خود بسازد. اما امید باعث میشود خواستههایمان را در آینده تصور کنیم و به این طریق از رویارویی با واقعیت فعلی اجتناب کنیم.
به عنوان مثال شخصی را تصور کنید که از شغل خود رضایت ندارد. اما امیدوار است که با ترفیعی که در آینده خواهد گرفت درآمد و رضایت بالایی را تجربه خواهد کرد. این امید باعث خواهد شد فرد با وضعیت فعلی خودش روبرو نشود. فرد به جای اعتراف به نارضایتی فعلی خود، پیدا کردن ریشههای نارضایتی و تلاش برای حل آنها، بر روی آیندهای فرضی تمرکز میکند.
امید راهی است برای قرار دادن شادی و رضایت در جایی که هیچگاه دست ما به آن نمیرسد اما همیشه میتوانیم آن را ببینیم! امید شادی و رضایت را از کنترل ما خارج میکند. امید در گوش ما زمزمه میکند که روزی بالاخره اتفاقات خوب خواهند افتاد، این زمزمه میتواند به راحتی فرد را به انفعال بکشاند. اگر روزی قرار است اتفاقات خوب بیفتند چرا منتظر آنها ننشینیم و انرژی و توانمان را برای آن روز موعود ذخیره نکنیم؟ امید ما را به این نتیجه میرساند که منتظر آینده آرمانی باشیم و واقعیات تلخ موجود را نپذیریم.
امید، اگر به اندازه کافی قوی و بزرگ باشد، بین واقعیت موجود و آینده موعود دوگانگی ایجاد میکند که منجر به احساس قطع ارتباط با دنیا و عدم اصالت شود. امید قاتل اصالت وجود است.
امید اغلب خود را به عنوان یک همراه نیکوکار معرفی میکند و به ما میگوید که روزهای شیرینی در آینده منتظر ما هستند. با این حال در موارد زیادی این صرفا یک سراب است. سراب نه تنها ما را سیراب نخواهد کرد بلکه ما را به بیراهه میکشاند. در هر حال ممکن است روزها در آینده شیرینتر یا تلختر باشند. با این حال سنگینی امید محقق نشده روح را در هم میکوبد و ما را سرخورده و تلخ میکند.
امید در واقعیت بدترین شر است زیرا عذاب انسان را طولانی میکند.
فردریش نیچه
امید همواره با ناامیدی همراه است. به گونهای که انگار ناامیدی روی دیگر خود امید است. هرچند امید همواره این واقعیت را از ما پنهان میکند. اما زمانی که آینده نامطمئن، به شیوهای جر آنچه امید وعده داده بود محقق میشود، ناامیدی به درون ما سرازیر میشود و همه روح ما را تسخیر میکند. امید اندکی ما را بلند میکند و سپس ناامیدی عمیقتر از قبل روح ما را در تاریکیهای خود فرو میبرد. این چرخه ظالمانه یادآور عذاب سیزیف است. امید به ما میگوید که به قله میرسیم و سپس هر بار ناامیدی تختهسنگ ما را به ته درهها میفرستد، و هر بار به درهای عمیقتر!
به نظر میرسد منطقیتر و عاقلانهتر است اگر امید را و ناامیدی را فراموش کنیم. با واقعیت هستی و مشکلاتمان روبرو شویم. پوچی ذاتی زندگی را تصدیق کنیم. اما با مرگ بجنگیم. بپذیریم که هستی نامطمئن است پس منتظر روزهای خوب و روزهای بد باشیم. با احتیاط قدم برداریم و از زیباییهای عمیق هستی لذت ببریم.
نظر دهید
میخوای نظر بدی?پس نظرت رو بنویس!